گمت کردم
یکباره دیدم بیشتر از اونچه که می خواستم از دست دادمت
صدات کردم
فریادت زدم,دنبالت گشتم
اما یا من نتونستم پیدات کنم
یا تو نخواستی بیای بیرون
از کجا؟ از تو خودت از تو وجودت از توی درونت
من گمت کردم و با از دست دادنت دوباره به خودم پناه بردم
اما نه فقط به خودم
به دیگرانی که شاید باورشون برام سخت بود
ولی می فهمیدمشون
و تو به جای اینکه دنبال من بیایی,من رو دور زدی
تا دیگر نیابمت
تو تنهایی را که پر کرده بودی
دوباره از نو به من هدیه دادی
!من ندیدمت,تو چشمانت را بستی
!من نشنیدمت,تو گوشهایت را گرفتی
و ما چه بی غرض بازی پر رمزی را باختیم
.که بازیگرانش خودمان بودیم